دل نوشته های من
azad
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ای توبه ی شکسته ام
D i S s L o V e - Aʟıяεzα
اینجاهمه چی درهم
آدوین
تنهای تنهای تنها
برای عزیزترین کسه من
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشق و آدرس fatemeh20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 126
بازدید کل : 29482
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


نويسندگان
fatemeh

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : fatemeh

 

روبرگردوندی ازتنهاعشقت

 

روکی خیره میشه بی من چشمت

 

دل سوزوندی منو بردی از یاد

 

بی توسیربود پشت دادوفریاد

 

الکی تب میکردم

 

راس راسکی میمردی

 

بایه چشمک دلتو به آسمونا میبردی

 

الکی دل مکندم

 

که بگی وایستا برگرد

 

نمیدونستم ازدستم داری میشی دل سرد

 

الکی بغض میکردم

 

راستکی گریه کردی

 

انقدر بد بودم

 

آخرشم قهرکردی

 

رفتی

 

من پشیمونم برگرد

 

حق باهیچکی جز تو نیست

 

هرچی بگی توهمونه

دل بی عشقت آروم نیست

 
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : fatemeh

یکی هست تو قلبم

که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه

نمیخوام بدونه واسه اونه  که قلب من این همه بیتابه

یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دله دیوونه

یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه

یه روز همین جا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه میکردم درو که می بست

میدونستم که میمیرم

اون عزیزم بود نمیتونستم جلوی راشو بگیرم

میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها

خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا

سکوته اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رودیوار

دوباره نمیخواد بشه باورمن که دیگه نمیاد انگار

 

 
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:12 :: نويسنده : fatemeh

پشتتو بدوبدتر هی شنیدمو باورنکردم

باورش عجیب همش درست بود درست میگفتن

منه ساده به همه میگفتم عجیبه

عجیب نبودیو دستتوخوندمو

یه عمره آزگار به کنارتوموندمو

حیف که عمرمو تلف میکردم

یه عمربیخودی به عشق تو خوندمو

پست ترازاونی بودی که فکر میکردم

دلت یه جای دیگه بود حس میکردم

به روت نزدم نمیخواستم بری

نمیخواستم بشینی و هی بد بگی

میگم برات مهم نیست چی به سرم میاد

میگی بذار سیاه بشه روزگارش

میگی بذار نباشه و فقط بره

اصلا بذار بمیره بی خیالش

گول چهره ی پاکتو خوردم

درست همونی بودی که همه میگفتن

انقدرقشنگی که منم نباشم

خیلیها واسه داشتنت به پات بیوفتن

تازه دارم میفهمم منو واسه چی خواستی

باهمه دوروبریات جلومارو راستی

برای تو میمردم روت قسم میخوردم

انقدر عوض شدی که یهو جاخوردم

 

 
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 22:10 :: نويسنده : fatemeh

وای به حاله من

آخرم منوتنهاگذاشت،موقعه رفتن یکم دلهره داشت،نه بخاطره جدایی،ازاین میترسید نکنه دیربرسه پیشه یارجدیدش،آخرم تیرشو توچشمای من هدف گرفت،آخرم زهرش تو رگ های من جریان گرفت،آخرم خارشوتو دست های من فرو میکرد،آخرم داغشو روی دل من گذاشتو رفت،آخرم حسرت یه روز خوش رو تو زندگیم گذاشتو رفت،آخرم باغریبه دیدمشو البته نه واسه اون واسه من غریبه بود واسه اون یاره تازه بود،ازوقتی رفتی همه بهم میگن چته چراهمش کنج خونه ای چرا مثل دیوونه ها سردر گمی نکنه معتادشدی،اونا از حالو روزم بی خبرن نمیدونن که تورفتیو من اینجا دربدرم،همه میگن اون تورو گذاشتو رفت،همه میگن خودمون دیدیمش باچشامون همه میگن تو و اون همه میگن دیدنت باخوده اون،اونا چرت و پرت میگن بذار بگن،مهم اینکه من تورو خوب منم دیدیم توروباخوده اون،به همه دروغ میگم به چشام دروغ میگم به دلم دروغ میگم،به نفسام که عطرتو باهاش خو گرفته بود دروغ میگم،من دارم به خودمم دروغ میگم،به گلهای باغچمون گنجشک رودرختمون،راستی درخت یادت میاد یادگاری نوشتی تا آخرعمرت باهامی یادت میاد،وقتی رفت یه یادگار برام گذاشت عکس جدیدش بود اما تو عکس تنها نبوداون بارقیب نشسته بود راستش میخواستم عکستون رو ازوسط نصف بکنم خیلی سخت بود آخه دستت درست تو دستاش بود اگه میخواستم ببرم دست توهم باهاش میرفت راستش میخواستم عکستونو ازوسط نصف بکنم اما گفتم نکنه بفهمی ناراحت بشی،دستم بشکنه یه وقت من از این کارا بکنم،قابش کردم روی تاقچه گذاشتمش،هرکی بهم میگفت اون یکی کیه میگفتم،چی میگفتم حرفی نداشتم بزنم کاش کور میشدم اون نامه رو نمیدیدم اون نامه ای که اون واست نوشته بود نه یکبار صدبار خوندمش،یه وقت بهت بر نخوره اما باید بگم حرف دله فکر میکنم تو صحبت هاش یکم دروغ نوشته بود فکرنکنی بد بینما فکر نکن ازحسودیمه راستشو بگم از حسودیمه،بگذریم چیه تعجب میکنی آخه تو این ترانه دیگه نفرینت نمیکنم آخه من دوست دارم میدونم کاره بدیه میدونم حرفه چرتیه اما اگه یه روزدیگه هفت ماه دیگه یه سال دیگه اصلا هرچند وقته دیگه زبونم لال بشه گوش شیطون کربشه یارتون گذاشتو رفت من هنوز منتظرم فکرنکنی کینه دارم،خیال نکن ازت بدم میاد نه من هنوز منتظرم من ازهمون موقع که رفته بودی نامه ای ندیدم نامه ای نخوندم عکسی که بهم دادی چه قشنگ بود من توعکس به جز تو اون روی ماهه قشنگت که کسی رو ندیدم اصلا چرا وای به حاله من،من که میدونم یه روزی از همین روزا برمیگرده میادپیشم،الآن که اینجا نیست درست امایادت که باهامه ،همون یادشه که رفیقه غصه ها و بی کسی هامه،همون یادشه که مونس بدبختی هاو آوارگی هامه ولی بازمن به همینم راضیم پس وای به حاله من،وای به حاله من

 
شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 1:49 :: نويسنده : fatemeh

 

به خدا زوده زوده که بگی دیگه حرفی نمیمونه

به خدا زوده واسه مردن این دله دیونه

به خدا خیلی زوده

به خدا سخته سخته که بخوام  بمونم بی تو تو دنیا

به خدا سخته سخته که بگی نبوده چیزی بین ما

به خدا خیلی سخته

دله تو راحت واسه همیشه گو بریدی ساده

اونیکه اینجاست دلشو راحت به تو داده

بگو یه خوابه بگو میمونی نرو میترسم بی تو

میمیره آخه دله شکستم تو بری تو

به خدا دیره می بینی به تو آخه اینجوری وابستم

به خدا ظلمه میدونی که قلبتو هیچ موقعه نشکستم

به خدا خیلی دیره

به خدا بی تو این خونه واسم مثل زندون تنهایی

به خدا تنهام این خوابه بگو نمیری بگو اینجایی

به خدا خیلی تنهام

 
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 22:16 :: نويسنده : fatemeh

هوا تو کردم دوباره

بازم دلم تنگ برات

اگر چه دوری از دلم

هنوزم می میرم برات

 

امید من ،سنگ صبور

باشه برو پیشم نیا

بزار که تنها بسوزم

تو غربت دلتنگیام

 

نه اینکه عاشق نباشم

نه اینکه دوست ندارم

می خوام تو اوج بی کسی

سر روی شونت بزارم !

 

زخم زبون و صبر من

باور بکن حدی داره

یه قلب خالی از امید

آخر سوزوندن نداره

 

منی که حتی گریه هام

واسه تو تکراری شده

تو حرف مردم و نزن

نگو که جات خالی شده

 

نگاه سردت هنوزم

با خنده هات زجرم میده

حالا خودت منو به این

در به دری عادت بده

باور نداری هنوزم

عشق تو داغونم کنه

بخند به گریه های من

شاید که آرومم کنه

 

.....

 

بهش بگین دغ میکنم

دستش تو دستم نباشه

تموم خاطراتمون

نمک به زخمام میپاشه

بهش بگین خاطره هاش

آتیش به جونم میزنه

آسمونم زمین بیاد

بگین فقط مال منه

 

تو لحظه های بی کسی

سهم من از تو دوریه

اگه صدام در نمیاد

دلتنگی و زوریه

هر روز غروب دلتنگتم

دوباره تنها میشینم

هر وقت که بارون میباره

تو رو کنارم میبینم

 

هر روز و هر شبم گناهه

بدون فقط تو رو میخوام

نگو که واست غریبه ام

نگو که خوابت نمیاد

بگو تو هم دوسم داری

بگو که دلتنگم میشی

من فقط از خدا میخوام

دوباره مهربون بشی

 
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : fatemeh

به این حسه شبیه عشق

به نزدیکی بین ما

به هرجمله

به هرلبخند

به حالوروزم این روزا

میدونم اعتباری نیست

یکی ازما یه روز میره

یکیمون زنده میمونه

یکیمون تنها میمیره

به این لحظه

به این حالت

نمیتونم کنم عادت

همش تقصیر تقدیره

یکیمون آخرش میره

به این احساس خوبی که

همیشه وقتی تاریکه

مثله حرم نفس هاته

صمیمی

گرم و

نزدیکه

به چشمایی که میبینن

تو چشمام داره گم میشه

به این آینده ی دور رو

به این راهی که در پیشه

به این که عاشقم هستی

به حسی که تو قلبت هست

میدونم اعتباری نیست

میدونم دل نباید بست

به این لحظه

به این حالت

نمیتونم کنم عادت

همش تقصیر تقدیره

یکیمون آخرش میره

به این لحظه

به این حالت

نذارعشقم کنی عادت

که ما تسلیم تقدیریم

نه میمونیم

نه میمیریم

 
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 18:28 :: نويسنده : fatemeh

دیگه از مهربونی هات

ازاین حس تو دل سردم

اگرچه پیشمی

اما تو رو یک عمره گم کردم

اگررفتی نیار یادت

چه قولایی به من دادی

به فکرمن نباش اصلا

برو عشقم تو آزادی

همیشه بدرقت بودن

همین چشمای مرطوبم

برو هرجا بدونه من

تو خوش باشی

منم خوبم

فقط میری یه کاری کن

که انگار از خدامونه

یه کاری کن بگن مردم

که تقصیر دوتامونه

اگر گفتن فلانی کو

جواب مردمو داری

بگو رفتم سفر اصلا

بازم کن آبرو داری

ولی ای کاش می فهمیدی

چقدر حاله بدی دارم

دوباره من نمیدونم باهات

چه نسبتی دارم

نه میتونم بگم حبسی

نمیذارم رها باشی

نه بامن فکرت آرومه

نه میتونی جداباشی

بهم خوبی نکن شاید

بیوفتی از سرم ساده

داره میگیرتت ازمن

همونی که تورو داده

چفدر بایدبمونم تا بشه

عشقت فراموشم

لباسم بوی تو میده

دیگه حیفه نمیپوشم

واسم عادت شده

حتما که عطرت رو تنم باشه

یاحتی بعده هر دعوا

گناهت گردنم باشه

دلم لک میزنه واست

زمانی که ازم دوری

ولی درخاطرم هستی

دیگه اینجاشو مجبوری

اگر حرف حرفه من باشه

هنوزم مرد و مغرورم

ولی میرم تو خوش با شی

منم اینجاشو مجبورم

 
جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 17:33 :: نويسنده : fatemeh

سلام دوستان عزیزم خوبین؟

این وب جدیدمه به منم سربزنین نظرهم بدین.

ممنون میشم.

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد